loading...

دایرة المعارف روشنگری

بازدید : 820
شنبه 9 آبان 1399 زمان : 10:39

ریتا تورن کویست ـ فرشور

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

برگردان

میم حجری

· رقاصه بر رنگین کمان، برای هیچکسی نیست، فقط برای خودم است.

· اما تصویری هم که من تحویل داده ام، درو اقع، برای همه نیست.

· نه، آنهم دیری است که دیگر برای همه نیست.

· وقتی که آن را در سالن کاردستی آویزان کنند، دلم می‌خواهد که در تمام مدت، کنار آن بایستم و خودم تصمیم بگیرم که چه کسی مجاز به دیدن آن است و چه کسی نیست.

· به یکی خواهم گفت:

· «در نهایت آرامش تماشا کن!» و به دیگری خواهم گفت: «هرچه زودتر راهت را بگیر و برو!»

· چون از قیافه خیلی‌ها معلوم می‌شود که از تصویر خوش شان می‌آید و یا نه.

· بویژه اگر آنها پسربچه باشند.

*****

· من همه اش باید به سابینه باندیشم.

· او لازم نیست که کنار تصویرش بایستد و کسی را از تماشای نقاشی اش منع کند.

· من می‌دانم که او چی نقاشی کرده است.

· او عکس سرباز ژاپنی شلاق به دست را نقاشی کرده است.

· از قیافه سرباز ژاپنی چندان بدجنسی می‌ریزد که خود او دچار وحشت می‌شود و به خود می‌لرزد.

· سابینه حتما دوباره جنایات این مرد شلاق به دست را در نظر خود مجسم کرده و روی از بچه‌های کلاس برگردانده.

· او از تصور اینکه انسان‌های دیگر حاضر به دیدن جنایات سرباز بدجنس نباشند، ناگهان دچار ترس شده.

· سابینه ترسیده که دیگران سرباز ژاپنی را با شلاق و چشمان تنگش مضحک و مسخره بیابند.

· از این رو، آن را فوری مچاله کرده و در جیبش گذاشته است.

· چون مضحک یافتن چیزی از سوی انسان‌ها، برای کسی که آن را جدی می‌گیرد، فاجعه‌‌‌ای است.

· او آنگاه احساس می‌کند که جهان بر سرش خراب می‌شود.

· من فکر می‌کنم که سابینه تصویرش را در خانه به خوبی پنهان کرده است.

· شاید هم آن را در باغچه خانه شان سوزانده است.

· اگر او بعدها دوباره به جنایات باندیشد، تنها شعله‌ها به یادش خواهند آمد.

· شعله‌هائی که موقع سوختن تصویر بالا می‌رفتند.

· شعله‌ها اما به دود بدل می‌شوند و دودها در هوا محو و نابود می‌شوند.

*****

· مامان دوستی دارد که وقتی بخواهد در جشنی شرکت کند، پلک چشمش جوش در می‌آورد.

· او شب از رفتن به جشن خوشحال می‌شود، ولی صبح روز بعد، سر و کله جوش پیدا می‌شود و شادی اش را نقش بر آب می‌سازد.

· پلکی آماس کرده، با جوشی براق در رویش.

· من اکنون، تقریبا هر روز به این زن می‌اندیشم.

· اسمش نور فابریک است.

· خاله نور فابریک.

· من هرگز او را با جوشی در پلک ندیده ام.

· اما برای دیدن او با جوشی در پلک، باید جشن بود و من که جشن نیستم.

· مسئله این است که حالا خودم از در آمدن جوش در پلک چشمم می‌ترسم.

· هر روز صبح، به محض بیدار شدن از خواب، به پلک‌هایم دست می‌سایم، تا ببینم باد کرده اند و یا نه.

· بعد خود را به سرعت به آئینه دستشوئی می‌رسانم.

· برای اینکه احساس نکردن چیزی به معنی ندیدن آن نیست.

· فردا روز اعطای جایزه است.

· امیدوارم که فردا پلکم جوش نزند.

· من فکر می‌کنم که جوش بر پلک داشتن و برنده جایزه شدن، بدتر از جوش در پلک نداشتن و برنده جایزه نشدن است.

· اما بدتر از همه، جوش بر پلک داشتن و برنده جایزه نشدن است.

ادامه دارد.

قصه های کودکان از جینا روک پاکو (۲۱)
بازدید : 940
شنبه 9 آبان 1399 زمان : 10:39

سیمرغ

عطار نیشابوری

(۱۱۴۶ ـ ۱۲۲۱)

درنگی

از

ربابه نون

۱

ولی عاشقان حقیقت به مرحله سوم

یعنی

کسب دانش

وارد شدند

و

از موهبت الهی و الهام، مستفیض شدند.

پرندگان سیمرغ جو

از

دره تحقیق

به

وادی عشق

و

از وادی عشق

به

مرحله دانش

وارد می‌شوند

و

از

وادی دوم به بعد

به

درجه عاشقان حقیقت،

اعتلا می‌یابند.

در این طرز نگرش عطار

قبل از همه

رد پایی از طرز نگرش هگل به چشم می‌خورد.

در فلسفه هگل

مفاهیم

پله پله از نردبام تعالی بالا و بالاتر می‌روند

و

نهایتا

به

ایده مطلق می‌رسند.

در این طرز نگرش عطار

ضمنا

رد پایی از طرز نگرش کانت به چشم می‌خورد.

عطار

عشق به حقیقت

را

در

دیالک تیکی از عشق نظری و عشق عملی

نمودار می‌داند.

پرندگانی که حاضر به عبور از وادی عشق و تحمل مصیبت و مشقت و زحمت نبوده اند،

عاشقان حقیقت

قلمداد نمی‌شوند،

چه رسد به پرندگانی که در مرحله تحقیق از راه، برگشته اند.

کانت

هم

خرد را در دیالک تیکی از خرد نظری و خرد عملی

مطرح ساخته است.

۲

ولی عاشقان حقیقت به مرحله سوم

یعنی

کسب دانش

وارد شدند

و

از موهبت الهی و الهام، مستفیض شدند.

انتخاب واژه‌ها توسط عطار

اندیشیده است و نه تصادفی:

الف

ابتدا وارد دره تحقیق شدند.

واژه دره

بیانگر تأمل و تعمق و تفکر

است.

ب

آن وادی

عشق

نام داشت.

واژه وادی

گذر دشوار از بیابان بی آب و علف

را

و

تحمل مصیبت و مشقت و ریاضت و زحمت

را

به

خاطر خواننده و شنونده خطور می‌دهد.

پ

عاشقان حقیقت

به

مرحله سوم

وارد شدند

واژه مرحله (منزل، کاروانسرا)

(مرحله دانش)

حاکی از پایان عبور دشوار از دره و وادی

و

برخورداری از ثمرات زحمات متحمل شده است.

۳

ولی عاشقان حقیقت به مرحله سوم

یعنی

کسب دانش

وارد شدند

و

از موهبت الهی و الهام، مستفیض شدند.

چون صبر کنی

ز غوره حلوا سازند.

عطار

حلوا

را

در مفهوم برخورداری از موهبت الهی و الهام تبیین می‌دارد.

دانش

عملا

نتیجه تجربه

است.

زادگاه تئوری (اندیشه)

پراتیک

(تجربه، عمل)

است.

عطار

پیش شرط برخورداری از نعمات الهی و الهام

را

کسب پیشاپیش دانش

می‌داند.

خدای عطار

یار اندیشندگان اکتیو

است

و

نه

یار راحت طلبان انگل و تنبل و ناپیگیر.

۴
پرندگانی که موفق شدند

به

مرحله چهارم

وارد شدند.

یعنی

بی اعتنایی به وابستگی‌های دنیوی.

مرحله چهارم

مرحله ریاضت

است

که

ثمره طبیعی و منطقی کسب دانش

است.

غنای فکری

به

قناعت در مصرف نعمات مادی

منجر می‌شود.

وقتی کسی در سایه دانش به مشقات تولید نعمات مادی پی می‌برد،

از حیف و میل فئودالی آنها

پرهیز می‌ورزد.

یعنی

استغنای فکری و معرفتی

به

قناعت پیشگی

می‌انجامد.

این طرز تفکر عطار

ستایش انگیز و ضمنا حیرت انگیز است.

ادامه دارد.

پیکاسو سیم هاش قاطی اند. (۲۷)
بازدید : 271
جمعه 8 آبان 1399 زمان : 9:39

بازدید : 697
جمعه 8 آبان 1399 زمان : 9:39

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)

برگردان

میم حجری

قصه گربه‌ها

۱۸

قصه گربه گانه

  • · «چه باید بپوشم؟»، میومین از مادرش پرسید که ملکه گربه‌ها بود.

  • ملکه گربه‌ها آه کشید.
  • «امروز شازده می‌آید، تا از تو خواستگاری کند»، ملکه گربه‌ها گفت.
  • «اگر خودت را آنطور که واقعا هستی به او نشان دهی، با تو ازدواج نمی‌کند.
  • تو هیچ شباهتی به شازده خانم نداری.»

  • میومین گریه سر داد.

  • «گریه نکن!»، ملکه گربه‌ها گفت.
  • «خز پارسی گربه گانه آبی رنگ بپوش، تا فوری دلباخته ات شود.»

  • میومین خز کلفت و تنگ و گرم پارسی را به زور در برکرد و عرق از سر و صورتش جاری شد.

  • روز به ویژه گرمی‌بود.

  • بالاخره درشکه سگباد از راه رسید و شازده چائوتین از درشکه پیاده شد.
  • او نقاب سیاه بر چهره داشت و چکمه پوشیده بود که تا شکمش می‌رسید.

  • نوازندگان دربار، گربه گانه به نواختن آغاز کردند و لقمه ماهی آورده شد.

  • چائوتین دست راست میومین را بوسید، دست چپش را هم به همین سان.

  • بدین طریق آندو اکنون ـ بنا بر رسوم قدیم ـ زن و شوهر شدند.

  • وقتی هوا گرگ و میش شد، میومین از مادرش خداحافظی کرد.

  • او موش اسباب بازی را برداشت و سوار درشکه سگ بادی چائوتین شد.

  • راه درازی در پیش بود.

  • چائوتین سکوت کرده بود و میومین آهسته ناله می‌کرد.

  • ماه گربه گانه گرد و بزرگ از سقف آسمان آویزان بود.

  • «میو!»، میومین گفت.
  • «من دیگر به تنگ آمده ام!»

  • حال او به هم خورده بود و می‌خواست بالا بیاورد.

  • فوری خز پارسی را از تن در آورد و چائوتین دید که او واقعا چگونه است:
  • او یک گربه ببری خط خطی قرمز رنگ ساده بود.

  • «تو حالا می‌توانی مرا از خود برانی!»، میومین گفت.

  • چائوتین ـ اما ـ خندید، آنسان که ریشش تکان خورد.

  • او ماسک سیاه را از چهره برداشت و چکمه‌ها را از پا در آورد.

  • آنگاه میومین دید که او هم یک گربه ببری ساده است.

  • آندو آنقدر از یکدیگر خوش شان آمد که همدیگر را در آغوش کشیدند و هرگز از هم جدا نشدند و یکدیگر را مین و تین نامیدند.

پایان

ادامه دارد.

قصه های کودکان از جینا روک پاکو (بخش اول) (قصه گربه ها)
بازدید : 812
جمعه 8 آبان 1399 زمان : 9:39

ریتا تورن کویست ـ فرشور

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

برگردان

میم حجری

· آدم از اندیشه‌ها سر در نمی‌آورد.

· حتی از اندیشه‌های خودم.

· اندیشه‌ها راه خاص خود را طی می‌کنند.

· آنها به من اصلا محل نمی‌گذارند.

· انگار نمی‌خواهند که با من سر و کاری داشته باشند.

· از بچه‌های دیگر بیشتر سر در می‌آورم، تا از خودم.

· من دقیقا می‌دانم که تام کواک چگونه می‌اندیشد.

· من می‌توانم اندیشه‌های او را پیشگوئی کنم.

· اندیشه‌های کووز و ریتا را هم همینطور.

· کووز تقریبا به هیچ چیز اهمیت قائل نمی‌شود و ریتا همه چیز را یاوه می‌پندارد.

· به این دلیل، خیلی از اندیشه‌ها به ذهن آنها خطور نمی‌کنند.

· اندیشه‌های مادر و مامان را هم اکثر اوقات می‌دانم.

· اندیشه‌های بابا را هم در حضور مادر می‌دانم.

· اما در غیاب مادر، یعنی وقتی که بابا با من تنها ست، آنگاه از اندیشه‌هایش نمی‌توانم خبری داشته باشم.

· در این جور مواقع، اغلب چیزهائی می‌گوید که من انتظار ندارم.

· چیزهای خوشایندی می‌گوید که به من مربوط می‌شوند.

*****

· امروز صبح، مادر از پله‌ها مثل مجسمه یخی پائین آمد.

· او چنان به من نگریست، که انگار من زمستانشاهم و همه چیز را به یخ بدل می‌سازم.

· نه زمستانشاه مهربان از کتاب محبوب من، تحت عنوان «گردش اوله در برف»، بلکه زمستانشاهی که به خنجر یخ، زخمی‌بر هر رهگذر می‌زند.

· موقع صرف صبحانه، جو سردی حاکم بود.

· چای چنان داغ بود، که یخزده جلوه می‌کرد.

· کسی در جملات کامل سخن نمی‌گفت.

· فقط کلمات کوتاه رد و بدل می‌شدند.

· کلمه‌ها مثل نان خشک بی پنیر و کره، خش و خش می‌کردند.

· آنگاه به من پیش احساس ترسناکی دست داد.

· و آن اینکه اگر من برنده جایزه باشم، مادر به مجسمه یخی بدل خواهد شد.

· آنگاه چنان به من نگاه خواهد کرد که انگار من مجسمه یخی ام.

· بعد من به مجسمه یخی بدل خواهم شد و مثل مجسمه یخی جلوی حضار خواهم ایستاد، با جایزه در دست.

· بهتر است بگویم، مثل مجسمه جایزه.

*****

· نقاشی مخفی من بیش از یک هفته است که در کشوی پائین میز، وارونه زیر انبوهی از دفاتر قرار دارد.

· اما اکنون بیرون می‌آورم و بالاخره مورد بازدیدش قرار می‌دهم.

· این تصویری است که تماشاچی با دیدنش احساس معلق بودن پیدا می‌کند.

· رنگین کمانی میان دو تپه سبز و دختری که رقص کنان از فرازش می‌گذرد.

· دخترک پاهایش را کج، زانوهایش را تا و دست‌هایش را باز کرده و در یکی از آنها چتر آفتاب بسیار کوچکی نگه داشته است.

· بعد پنجره اتاق را چهارتاق باز می‌کنم، شال راه راهم را بر زمین می‌اندازم و چتر کاغذی کوچولو را که در بستنی فروشی از بستنی بیرون آورده و با خود آورده ام، به دست می‌گیرم.

· با پاهای کج روی شال به راه می‌افتم.

· دست‌هایم را فراخ می‌گشایم و چتر کوچکم را تکان می‌دهم.

· ضمنا آسمان آبی را تماشا می‌کنم و جمله‌‌‌ای را که به ذهنم می‌آید، بر زبان می‌رانم:

· «رنگین کمان زیبا

· تارانده قطره‌ها را

· دارم هوای پرواز

· انگار، من در اینجا»

· ناگهان صدای مادر را می‌شنوم که تصحیحم می‌کند و می‌خواهد که من به جای واژه «تارانده» از کلمه «نوشیده» استفاده کنم.

· می‌گویم که می‌دانم، ولی واژه «تارانده» به لحاظ وزن بهتر و نیرومندتراست.

· زیبائی کاری که آدم برای خودش انجام می‌دهد، در همین جا ست.

· هیچ چیز محال نیست و آدم می‌تواند هر چه دلش خواست بگوید، بدون اینکه کسی «تارانده» اش را با «نوشیده» جاگزین سازد.

ادامه دارد.

قصه های کودکان از جینا روک پاکو (۲۰)
بازدید : 435
پنجشنبه 7 آبان 1399 زمان : 8:41

Altbürgermeister Josef Kirschner feierte in Roding 85. Geburtstag - Region  Schwandorf - Nachrichten - Mittelbayerische

ژوزف کیرشنر

(۱۹۳۱ ـ ۲۰۱۶)

روزنامه نگار اطریشی

نویسنده

مجری تلویزیون

سردبیر کنسرن المانی مطبوعاتی در اطریش

مؤلف آثار متعدد.

مانی پولیزه کنید

ولی درست و حسابی.

(۸ قانون مانی پولاسیون افراد)

درنگی

از

میم حجری

قانون اول مانی پولاسیون

۱۸

ما

استر ویلار

را

به

برنامه خود دعوت کردیم.

عصر همان روز من او را برای تدارک برنامه به رستورانی در وین دعوت کردم.

من بلافاصله متوجه تفاوت رفتار استر ویلار در کتاب و در جامعه شدم.

استر ویلار

که

در کتاب فردی مهاجم بوده، با ترس و لرز به من گفت:

«لطفا به من بگویید که در برنامه از گفتن چه چیزهایی باید خودداری کنم تا به بینندگان برنامه نیش نزده باشم.»

من زنی را با ایده‌های خارق العاده در مقابل خود دیدم

که نمی‌دانست که این ایده‌ها را چگونه باید به بینندگان بفروشد.

۱۹

استر ویلا

در تفکرش تحریک کننده بی نظیری بود،

ولی نمی‌دانست که افراد را از چه طریقی باید تحریک کند.

۲۰

او حریف را به مثابه حریفی نمی‌دید که باید متقاعدش کند.

۲۱

او به طرز مستأصلی دوباره گفت:

«لطفا به من بگویید که در برنامه از گفتن چه چیزهایی باید خودداری کنم تا به بینندگان برنامه نیش نزده باشم.»

۲۲

من به او توصیه کردم:

«اگر می‌خواهید که خلایق راجع به شما حرف بزنند و راجع به نظرات تان بحث کنند،

باید درست ضد آن چیزی را که قصد انجام ندادنش را دارید، انجام دهید.

یعنی

باید نیش بزنید.»

۲۳

او

هم

به

توصیه من عمل کرد.

آنهم چه عملی.

آنسان که خیلی از زنان تماشاچی برنامه

تلفن زدند و خط نشان کشیدند:

«این عجوزه را باید به ضرب مشت و لگد از شهر بیرون انداخت.»

۲۴

روزنامه‌ها

ماه‌های متوالی راجع به او مقاله نوشتند.

چه بسا خانواده‌ها

که

موضوعی جز شرکت او در برنامه ما برای بحث نداشتند.

کتاب او هزارهزار به فروش رفت و به یکی از پر فروش ترین کتب تبدیل شد و کلی پول به جیب نویسنده اش ریخته شد.

۲۵

این مثال را برای تان ذکر کردم

تا

به

اهمیت تحت تأثیر قرار دادن (مانی پولاسیون) همنوعان پی ببرید

و

مانی پولاسیون همنوع

را

به

امید تصادف

رها نکنید.

بلکه آگاهانه و آماجگرایانه انجام دهید.

۲۶

قبل از همه

اما

باید بدانید که حریفان شما کیانند

که

هر روز رو به روی شان قرار دارید.

ادامه دارد.

سلام + معذرت میخوام
بازدید : 738
پنجشنبه 7 آبان 1399 زمان : 8:41

بازدید : 1006
پنجشنبه 7 آبان 1399 زمان : 8:41

Bild

میم حجری

۴۹۱

سنگ سخنگو

از مزایای دختر من بودن اینه که میگه شام لازانیا می‌خوام از سر کار میام براش لازانیا درست میکنم، میگه فردا هم کیک تازه می‌خوام میرم بیرون دوباره خرید میکنم برا فرداشم کیک درست میکنم، تازه میگه موهامو با مهره‌های رنگی بباف، عجب مادریم من

سگ سخن جو

اگر کسی دنبال تعریف علمی‌مفهوم عشق باشد،

باید با عشق مادر و پدر به فرزند آشنا شود.

این عشق

اصیل ترین و عظیم ترین عشق ممکنه است.

ضمنا

یک طرفه ترین عشق است.

فرزند

طبیعتا

نافی مادر و پدر خویش است

چه بسا جلاد بی رحم آنها ست.

شعر «قلب مادر» از ایرج میرزا

اثری رئالیستی است.

۴۹۲

سنگ سخنگو

اونجا که شاعر میگه: اینم از من اینم از تو اینم از این زندگی احساس میکنم داشته به کیرش نگاه میکرده

سگ سخن جو

قصه فوق العاده زیبایی به نام تو ترجمه و منتشر کرده ایم که از بارها خواندنش حتی نمی‌توان سیر شد:

ساحل سحرانگیز

قسمت اول

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6689

قسمت دوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6691

پایان


۴۹۳

سنگ سخنگو

دیروز تو خونه تنها بودم رفتم حموم هرچی منتظر شدم جن خونمون حوله رو بده دستم نداد

سگ سخن جو

برای فراخواندن اجنه

باید اوراد درخور را ادا کنی.

اجی مجی لا ترجی

انتظار منفعل کارساز نیست.

شیعیان اصلا حشری

۱۰۰۰ سال است که منتظر امام موعودند و نمی‌آید.

برای اینکه ورد مربوطه را ندانند و نخوانند.

۴۹۴

سنگ سخنگو

تو جای من نیسی،

نگو میفهممت.

سگ سخن جو

هیچکس نمی‌تواند جای کسی دیگر باشد.

ولی هر کس می‌تواند کس دیگری را بفهمد.

به شرط اینکه تجربه‌‌‌ای را که او تجربه کرده است،

تجربه کرده باشد.

مثال:

کسی که از دوستی خنجر از پشت خورده است

می‌تواند کس دیگری را بفهمد که او هم همین تجربه را کرده است.


۴۹۵

سنگ سخنگو

قطعا میتونم بگم اون لحظه‌‌‌ای که دلت برا خودت میسوزه

بدترین و غمگین ترین حس دنیارو تجربه کردی...

سگ سخن جو

منظور از دل سوزاندن به خویشتن چیست؟

ترحم به خویشتن؟

ترحم به خویشتن

می‌تواند نتیجه پی بردن به حماقت خویش باشد

و

یا

نتیجه جبر هستی باشد.

وقتی مادری و یا پدری

در نهایت ضعف به دستگیری فرزندش نیاز دارد و او اعتنایی به آندو ندارد

این نتیجه جبر طبیعی است که بنا بر آن، فرزند فقط به فکر خویش است.

ادامه دارد.

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (بخش دهم)
بازدید : 747
چهارشنبه 6 آبان 1399 زمان : 8:36

Bild

میم حجری

۴۷۱

سنگ سخنگو

دوست خواهرم يه خانمي هست كه بازنشسته شده و حالا همچنان مسافركشي ميكنه! خواهرم بهش گفته

شرايط بحراني هست!

بمون خونه...

گفته پس قسطهام رو كي پرداخت كنه

سگ سخن جو

حکم (جمله) «شرایط بحرانی هست»

در زبان فارسی غلط است.

شرایط، بحرانی است.

درست است.

است = is

هست = There is

زن‌ها حق دوچرخه سواری ندارند

ولی حق ماشین سواری و مسافرکشی دارند؟

عجب شرایطی است؟

این شرایط

بحرانی

نیست

طویلتی

است.

۴۷۲

سنگ سخنگو

در بهمن شوم پنجاه و هفت، «من مسلمان هستم» عامل اتحاد شد. امروز

من مسلمان نیستم ما را گرد هم می‌آورد.

سگ سخن جو

هم آن عامیانه و عوامفریبانه بود

و

هم

این عامیانه و عوامفریبانه است.

۴۷۳

سنگ سخنگو

ای شادیِ آزادی

روزی که تو باز آیی

با این دل غم پرور

من با تو چه خواهم کرد..

شاملو

سگ سخن جو

این شعر از سایه است و نه از شاملو.

هوشنگ ابتهاج (سایه)

ای

شادی

آزادی

ای شادی آزادی

روزی که تو بازآیی

با این دل غم پرورد

من با تو چه خواهم کرد؟

ای
شادی
آزادی
ای شادی آزادی
روزی که تو بازآیی
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد
؟
غم‌هامان سنگین است
دل‌هایمان خونین است
از سر تا پامان خون می‌بارد
ما سر تا پا زخمی
ما سر تا پا خونین
ما سر تا پا دردیم
ما این دل عاشق را
در راه تو آماج بلا کردیم
وقتی که زبان از لب می‌ترسید
وقتی که قلم از کاغذ شک داشت
حتی حتی حافظه از
وحشت در خواب سخن گفتن می‌آشفت
ما نام تو را در دل
چون نقشی بر یاقوت
می‌کندیم
وقتی که در آن کوچه تاریکی
شب از پی شب می‌رفت
و هول سکوتش را
بر پنجره فروبسته فرو می‌ریخت
ما بانگ تو را با فوران خون
چون سنگی در مرداب
بر بام و در
افکندیم
وقتی که فریب دیو
در رخت سلیمانی
انگشتر را یکجا با انگشتان می‌برد
ما رمز تو را چون اسم اعظم
در قول و غزل قافیه می‌بستیم
از می‌از گل از صبح
از آینه از پرواز
از سیمرغ از خورشید
می‌گفتیم
از روشنی از خوبی
از دانایی از عشق
از ایمان از امید
می‌گفتیم
آن مرغ که در ابر سفر می‌کرد
آن بذر که در خاک چمن می‌شد
آن نور که در آینه می‌رقصید
در خلوت دل با ما نجوا داشت
با هر نفسی مژده دیدار تو می‌آورد
در مدرسه در بازار
درمسجد در میدان
در زندان در زنجیر
ما نام تو را
زمزمه می‌کردیم
آزادی آزادی آزادی
آن شبها آن شب‌ها آن شب‌ها
آن شبهای ظلمت وحشت زا
آن شبهای کابوس
آن شبهای بیداد
آن شبهای ایمان
آن شبهای فریاد
آن شبهای طاقت و بیداری
در کوچه تو را جستیم
بر بام تو را خواندیم
آزادی آزادی آزادی
می‌گفتم
روزی که تو بازآیی
من قلب جوانم را
چون پرچم پیروزی
برخواهم داشت
وین بیرق خونین را
بر بام بلندتو
خواهم افراشت
می‌گفتم
روزی که تو بازآیی
این خون شکوفان را
چون دسته گل سرخی
در پای توخواهم ریخت
وین حلقه بازو
را
در گردن مغرورت
خواهم آویخت
ای آزادی بنگر آزادی
این فرش که در پای تو گسترده ست
از خون است
این حلقه گل خون است
گل خون است
ای آزادی
از ره خون می‌آیی اما
می‌آیی و من در دل می‌لرزم
این چیست که در دست تو پنهان است ؟
این چیست که در پای تو پیچیده ست ؟
ای آزادی آیا با زنجیر
می‌آیی ؟

۴۷۴

سنگ سخنگو

باید آدم یه کسی رو داشته باشه،

مثل دستگاه کاغذ خرد کن

یه حرفایی رو که خودتم از شنیدنش وحشت داری

بگی بهش بشنوه

بعدم دیگه هیچ وقت ب روت نیاردشون

سگ سخن جو

عجب آرزوها و اندیشه‌هایی بعضی‌ها دارند.

که چی بشه؟

ما فکر می‌کردیم که جماران فقط طویله شده است.

اکنون معلوم می‌شود که تیمارستان هم تشریف دارد.

۴۷۵

سنگ سخگو

چرا

فارسا

قسم رو میخورن

ولی

ترکا

مینوشن؟

سگ سخن جو

سؤال زیبایی است.

هزار بار قسم خورده ام که نام تو را

به لب نیارم اما قسم به نام تو بود .

(میر فصیحی)

قسم خوردن

سوگند خوردن

سوگند یاد کردن

مصدرهایی در زبان فارسی برای افعال مرکبند.

در

زبان آذری

آند ایچماخ (ایچمک)

مترادف با آنها ست.

در این نوع کلمات مرکب

معانی مصادر خوردن و یاد کردن و نوشیدن

فدای معنی کلی کلمات مرکب می‌شود.

در دیگر زبان‌های جهان

مثلا انگلیسی و آلمانی

هم

قضیه از همین قرار است.

ادامه دارد.

چ بگویم ک از نگفته ام پیداس...
بازدید : 370
چهارشنبه 6 آبان 1399 زمان : 8:36

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی