loading...

دایرة المعارف روشنگری

بازدید : 787
سه شنبه 12 آبان 1399 زمان : 19:38

میم حجری

۵۸۱

سنگ سخنگو

چجوری روتون میشه

عکس میذارید اینستا

زیرش قربون صدقه‌ی خودتون برید؟

من اونیم که دنیا بهم پشت کنه خودمو دارم

چه گه خوریا

سگ سخن جو

در عصر یأجوج و مأجوج

خودپرستی

فضیلتی است.

برای اینکه خودستیزی مد مدرن روز شده است.

خلایق بمب بر کمر خود می‌بندند و میان مردم می‌روند تا هم خود تکه تکه شوند و هم مردم.

قمه قداره می‌کشند

کورکورانه آدم می‌کشند

تا

خودشان هم به ضرب گلوله کشته شوند و به جنت بروند.

به کجای این طویله می‌توان آویخت پالان را؟

۵۸۲

سنگ سخنگو

آدم هر چی بیشتر و محکمتر دلش می‌شکنه زبونش لال‌تره

سگ سخن جو

دل نیست که می‌شکند.

عزت انسانی آدمیان است که به لجن کشیده می‌شود.

درست به همین دلیل است

که

زبان آدمیان لال می‌شود.

یکی از روش‌های تربیتی اجامر طبقات حاکمه انگل

همین تخریب عزت انسانی همنوعان است

تا

سلب آدمیت شوند و زباله واره شوند.

۵۸۳

سنگ سخنگو

خرید کردن واقعا سخت و طاقت فرساست.

باید هی صفحه دیجی کالا رو اسکرول کنی آخرشم ببینی پول نداری.

سگ سخن جو

آره.

یکی از کارهای توانفرسای زنان جامعه

همین خرید است.

ولی کسی نمی‌داند که چه انرژی و نیروی عظیمی

برای خرید مایحتاج زندگی هدر می‌رود.

۵۸۴

سنگ سخنگو

هم زن زندگی میخواید هم دوست دختر؟!

چقدر اشتهاتون خوبه!

سگ سخن جو

این که شامل حال زنان جماران (و جهان) هم می‌شود:

هم شوهر می‌خواهند

و

هم برای تنوع

دوست پسر و یا پلی بوی (نر خودفروش، جنده نر)

۵۸۵

سنگ سخنگو

پسردایی ۱۲ساله‌م

رو واتسپ

بهم مسیج داده:

سلام دخترعمه‌ی عزیزم،

چطوری جیگر؟

بچه این چه ادبیاتیه

سگ سخن جو

بچه‌ها

مقلدان ماهر و کارکشته اند.

کسب و کار بچه‌ها

تقلید موبه موی بزرگترها ست.

بچه‌ها

آیینه‌های جاندار جامعه نما هستند.

ولی بزرگسالان ندانند.

برای شناخت مادر و پدر

می‌توان به شناخت دختربچه و پسربچه آنها کفایت کرد.

خود شکن

آیینه شکستن

خطا ست.

ادامه دارد.

ستوری نوشت+در حیرتم از مرام این مردم پست
بازدید : 782
سه شنبه 12 آبان 1399 زمان : 19:38

ریتا تورن کویست ـ فرشور

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

برگردان

میم حجری

· اگر من برنده جایزه بشوم و بخواهیم آن را جشن بگیریم، با این دو مادر و یک پدر چگونه امکان پذیر است؟

· مامان بیشتر از مادر، دلش می‌خواهد که من برنده جایزه باشم.

· او اما نمی‌تواند برای خوردن کیک پیروزی به خانه ما بیاید.

· مادر باید کیک بدهد، اگرچه او فکر نمی‌کند که من لیاقت برنده شدن و کیک خوردن را دارم.

· و اگر بابا برای من تکه بزرگی از کیک ببرد و تکه‌‌‌ای کوچکتر در بشقاب مادر بگذارد، آنگاه اخم و تخم خواهد کرد.

· بنابرین، بابا سعی می‌کند که چنین اتفاقی رخ ندهد.

· شاید تکه کیک بزرگتری به مادر بدهد، بزرگتر از تکه من.

· اگر چنین کاری بکند، کیک به کام من زهر خواهد شد.

· آنگاه دلم خواهد خواست که کیک را به صورتش پرتاب کنم.

· در همین اثنا، مادر در قطار خواهد بود، تا به خانه خویش برگردد.

· آرزو می‌کنم که همسر جدیدیش بیاید و او را با ماشین به خانه ببرد و با او برای خوردن کیک به قنادی شهر برود.

*****

· «جایزه‌ها ارزشی ندارند»، کووز گفته است.

· به نظر او نقاشی‌ها را نمی‌توان با یکدیگر مقایسه کرد.

· اصلا نمی‌توان چیزها را با هم مقایسه کرد، فقط آش کلم را می‌شود مقایسه کرد.

· نظر او برایم نخست شگفت انگیز جلوه کرد.

· فکر کردم که او کاغذ خالی تحویل داده است، برای اینکه می‌دانست که نمی‌تواند برنده شود.

· اما حالا منظورش را بهتر می‌فهمم.

· در این مدت راجع بدان فکر کرده ام.

· کووز به جایزه ارزش قائل نیست، برای اینکه برای تعیین برنده جایزه عوامل زیادی می‌توانند نقش بازی کنند که ربطی به نقاشی ندارند.

· این عوامل به نقاشی ربطی ندارند، اما در برد و باخت جایزه نقش بازی می‌کنند.

· من فهرستی از عوامل برشمردم که می‌توانند در این زمینه دخیل باشند.

· و اگر کسی برنده جایزه باشد، آنگاه دچار دردسرهائی می‌گردد.

· بویژه اگر او مادر و پدر طلاق گرفته از هم داشته باشد.

· برنده شدن اما ـ با این حال ـ فقط ضرر ندارد.

· بلکه مزایائی هم به همراه می‌آورد:

· برنده جایزه نامه ای، یعنی مدرکی دریافت می‌کند.

· بچه‌ها با دوچرخه از جلوی خانه اش می‌گذرند و می‌گویند:

· «اینجا سکونت دارد!»

· برنده می‌داند که بچه‌های دیگر می‌دانند که او برنده جایزه بوده است.

· برنده می‌داند که نامادری اش می‌داند که او برنده جایزه شده است.

ادامه دارد.

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۱۱۸)
بازدید : 976
سه شنبه 12 آبان 1399 زمان : 19:38

میم حجری

۵۷۶

سنگ سخنگو

امروز اینقدر خرابه حالم

که اگه مرگم دست خودم بود رو سنگ قبرم مینوشتن

غروب:۹۹/۸/۱۲

گندت بزنن زندگی

سگ سخن جو

بهتر هم همینه که مرگ موجودی دست خودش نیست.

بهترین دوست هر موجود

غریزه حفظ نفس است

که

دوستی اش رد خور ندارد.

حال جانان به شود

دل بد مکن

باشد اندر دهر بازی‌های پنهان غم مخور

۵۷۷

سنگ سخنگو

میگن باطن زیبا بهتر از ظاهر زیباست

ولی اونایی که ظاهرشون زیبا نیست

مهلت نشون دادن باطن زیباشون رو پیدا نمیکنن

سگ سخن جو

باطن

چه زشت و چه زیبا

نشان دادنی نیست.

کشف کردنی است.

دیالک تیک ظاهر و ذات (باطن)

چنان است که ظاهر آشکار

ولی ذات پنهان از نظر است.

ماهیت و ذات و باطن

مثل آب حیات است که در ظلمات است.

برای کشف باطن چیزی و یا کسی

باید

از پلکان‌های مفاهیم پله پله پایین رفت و یافت

۵۷۸

سنگ سخنگو

ولی اگه یه روزی بیاد جلو نظر دادن آدمایی که تحصیلات و تجربه‌ی تخصصی درباره موضوعی رو ندارن بگیریم

نصف بیشتر مشکلات تضمینی حل میشه

سگ سخن جو

این خرافه را خود طبقه حاکمه انگل تبلیغ می‌کند.

مثال:

اخیرا

در

لبنان بحرانزده

نسخه روی کار آوردن

متخصصین

را

مطرح کرده اند.

یکی دیگر از این قبیل خرافه‌ها

مبارزه با فساد (کروپسیون)

است.

ماکرون

نماینده استعمار سابقا موجود فرانسه

در لبنان همین نسخه را هم نشخوار کرد.

درد

درد این چیزها نیست.

درد

درد طبقه حاکمه‌‌‌ای است که عمرش به پایان رسیده، لب گور تاریخی اش ایستاده و حاضر به مردن نیست.

۵۷۹

سنگ سخنگو

هنگامی‌که در زندگی اوج می‌گیری ؛ دوستانت می‌فهمند ؛ تو چه کسی بودی ... ! اما هنگامی‌که در زندگی ، زمین میخوری ؛ آن وقت تو می‌فهمی‌؛ که دوستانت چه کسانی بودند ... !

سقراط

دوست

کجا بود

مش سقراط

دیری است که دشمن حتی یافت نمی‌شود.

ما جسته ایم

نبود.

خلایق

بمب بر کمر خود می‌بندند و عنقلاب می‌کنند.

نه

خر

با

کسی دوست می‌شود

و

نه

کسی با خر حاضربه دوست شدن می‌شود.

۵۸۰

سنگ سخنگو

كاش با بعضيا زودتر آشنا شده بودم.

سگ سخن جو

نشاشیده

شب دراز است

مینا

جوجه‌ها را آخر پاییز می‌شمارند

ادامه دارد.

پیکاسو سیم هاش قاطی اند. (۳۱)
بازدید : 787
دوشنبه 11 آبان 1399 زمان : 16:40


میم حجری

۵۴۶

سنگ سخنگو

چرا بیشتریاتون از من متنفرین؟

مگه من چیکارتون کردم

جدی

سگ سخن جو

اولا

چگونه به این نتیجه رسیده ای؟

ایرانی جماعت

دست خود را برای کسی رو نمی‌کنند.

چون

در زمینه تظاهر و تئاتر جهانپهلوان اند

حتی فروغ می‌دانست:

ضمن بوسیدن صمیمانه تو

در فکر خود طناب دار تو را می‌بافند.

ما با حریفی بیش از ۱۰ سال دوست بودیم

و

بالاخره نفهمیدیم که دوست ما بوده و یا دشمن ما.

تظاهر و تئاتر

ماسک سنتی دیرین ما ست.

ثانیا

مهر و قهرو عشق و نفرت این و آن

چه ارزشی دارد؟

مهم

خودخشنودی

است.

مهم

کیف کردن از لیاقت‌ها و فعالیت‌های خویشتن

است.

۵۴۷

سنگ سخنگو

اینایی که میگن "آمریکا فقط به فکر منافع خودشه" رو اذیت نکنید. این بنده خدا‌ها توی یه کشوری به دنیا اومدن که فقط به فکر منافع سوریه، یمن، فلسطین و هزار تا کشور دیگه بوده، نه منافع خودش. پس بهشون حق بدین وقتی می‌بینین یه کشور به فکر منافع خودشه، چشماشون گرد بشه و پشماشون بریزه.

سگ سخن جو

هر دو ادعا بند تنبانی و خرافی اند:

هم این ادعا که امریکا به فکر منافع امریکا ست

و

هم

این ادعا که جن قوری اسلامی‌به فکر عراق و سوریه و لبنان است.

اکثریت سکنه امریکا بسان اکثریت سکنه جماران

در فقر و ذلت به سر می‌برند.

آنچه امریکا و یا جن قوری اسلامی‌نامیده می‌شود

در

حقیقت

طبقه حاکمه

در این طوایل است

که

فقط به فکر جیب خویش است.

۵۴۸

سنگ سخنگو

ولی بنظرم فقط به گربه‌ها میگن "آخی چه نازی"، بازم هرطور صلاح میدونید

سگ سخن جو

گربه بودن هنر است.

گربه یکی از جانوران اهلی است

که

علیرغم اهلیت

خودمختار

مانده است.

تفاوت خر و سگ و گاو و گوسفند با گربه همین جا ست.

کسی که به گربه بگوید:

"آخی چه نازی"

گربه شناس نیست.

زنان

جزو گربه سانان اند

که

دیالک تیکی از نیاز و راز و ناز

(محمد زهری)

اند.

زن شناسی به دشواری گربه شناسی است.

۵۴۹

سنگ سخنگو

ما میگیم خوبیم، تو چرا باور میکنی

سگ سخن جو

نیازی و گوشی به گفتن تو نیست.

ظاهرت دال بر خوبی حال تو ست.

از کوزه همان برون تراود که در او ست.

۵۵۰

سنگ سخنگو

گویا وقتی با آدما مثل خودشون برخورد میکنی، ناراحت میشن.

سگ سخن جو

دلیلش

اولا

این است

که

متوجه می‌شوند که دست شان خوانده شده است

و تیر ترفندشان به سنگ خورده است و نه به هدف.

دلیلش

ثانیا

این است

که

انتظار مقابله به مثل ندارند.

چه مقابله به مثل مثبت و چه منفی

یعنی

حسرتکش اصالت شخصیت و اندیشه و عمل و رفتارند.

ادامه دارد.

همبندی چیست و چه کاربردی دارد؟
بازدید : 787
دوشنبه 11 آبان 1399 زمان : 16:40

بازدید : 478
دوشنبه 11 آبان 1399 زمان : 16:40

بازدید : 799
يکشنبه 10 آبان 1399 زمان : 12:39

میم حجری

۵۳۱

سنگ سخنگو

يه دوستي بچگي دارم خداي يادآوري ماجراهاي نوستالژيك كودكيه هر وقت هم اسم ترانه يا خواننده اي يا... رو فراموش ميكنم كمتر از چند دقيقه رو ميكنه و ميفرسته و منم حال ميكنم باهاش، انگار يه صندوقچه خاطرات هميشه حي و حاضره.

سگ سخن جو

دوستت در ماضی به سر می‌برد.

ماضی یار بودن

بدبختی بزرگی است.

ماضی فقط به درد نقد و نفی می‌خورد

و

نه

به درد تکرار و تأیید و زیست.

نقد و نفی ماضی

برای تشکیل مستقبل لازم است.

یعنی

مضارع

پلی است میان ماضی و مستقبل.

کسی که عاجز از نقد و نفی ماضی باشد

در

مضارع مدام به سر می‌برد

یعنی

فاقد آینده

است.

بی فردا ست.

مرتجع است.

مثل شیخ و شاه است.

۵۳۲

سنگ سخنگو

من دوست دارم برم پیش هوشنگ ابتهاج از نزدیک ببینمش

خیلی دوسش میدارم

سگ سخن جو

سایه را همه دوست دارند.

عیب اصلی بعضی‌ها همین است.

در کلن آلمان زندگی می‌کند.

شعر سایه

علیرغم سادگی

فلسفی است.

ما تعدادی از اشعار سایه را تحلیل کرده ایم

اجنه خوانده اند و کیف جن کرده اند

۵۳۳
سنگ سخنگو

من جنبه ندارم قبل ۱۱ بخوابم نتیجه اش میشه اینکه الان مثل جغد چشمام بازه

سگ سخن جو

جغد بودن هنر است.

جغد در میتولوژی (علم الاساطیر) یونان مظهر خرد است.

۵۳۴

سنگ سخنگو

این عکسا خودِ زندگیه

سگ سخن جو

عکس

صید هنرمندانه ثانیه‌‌‌ای از بروز کسی و یا چیزی

است.

عکس‌ها و اندیشه‌ها انعکاس زندگی اند.

خود زندگی در ورای عکس‌ها و اندیشه‌ها ست.

۵۳۵

سنگ سخنگو

آدمی‌که رفت دیگه آدمی‌که بود نمیشه، حتی اگه برگرده

سنگ سخن جو

آدم کجا بود که برود و یا برگردد؟

دی شیخ بی چراغ همی‌گشت گرد باغ

گز این و آن ملولم و حیوانم آرزو ست

ادامه دارد.

ندارد بزم گردون گرمی کاشانه ی ما را
بازدید : 638
يکشنبه 10 آبان 1399 زمان : 12:39

بازدید : 764
يکشنبه 10 آبان 1399 زمان : 12:39

ریتا تورن کویست ـ فرشور

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

برگردان

میم حجری

  • تام کواک چندی قبل از من پرسید، که به خدا ایمان دارم و یا نه.

  • من بی کوچکترین تردید گفتم:
  • «نه!»

  • اما علیرغم آن، عجیب است، که من هر از گاهی دعا می‌کنم.

  • این کار البته نه بطورعمدی، بلکه بطور خود به خودی انجام می‌گیرد.
  • گاهی ناگهان به خدا احتیاج پیدا می‌کنم و فوری نامش را بر زبان می‌رانم.
  • حتی با صفت «مهربان» مورد خطاب قرارش می‌دهم و فوری چهره اش را می‌بینم.
  • چهره او را که وقتی کوچکتر بودم بر ابری نقاشی کرده ام.

  • این را من ایمان نمی‌نامم.

  • برای اینکه وقتی من می‌گویم، «خدای مهربان، در این و یا آن کار کمکم کن!»، به او ایمان نمی‌آورم، بلکه او بطور خود به خودی هست.

  • خدا از ابرش نگاهم می‌کند.
  • با مهربان ترین چشم‌هایش از کل کاینات نگاهم می‌کند و این نگاه تا حدودی کمکی است.

  • در زمستان امسال، او واقعا کمکم کرد.

  • یخ زیر پای دختری شکسته بود و او داشت غرق می‌شد و من در گوشه‌‌‌ای ایستاده بودم و کاری از دستم برنمی‌آمد.

  • نخست با صدای بلندی از مردم کمک خواستم، بعد آهسته زیر لب زمزمه کردم :
  • «خدای مهربان، کمکش کن!
  • خدای مهربان هم کمکش کن!»

  • آنگاه چشم‌هایم را محکم بستم و چهره مهربانش را در ابری دیدم.

  • در همین زمان چند پسربچه بزرگ دوان دوان آمدند و نجاتش دادند.

  • هر وقت هم که بابا در هواپیمائی سفر می‌کند، دعا می‌کنم.
  • حتی وقتی که بابا با ماشین به سوی شهر گورینگ در راه است، دلم می‌خواهد که دعا کنم، اما جرئت نمی‌کنم.
  • برای اینکه میلیون‌ها بابا با ماشین در راهند.
  • و وقتی میلیون‌ها کودک دست به دعا بردارند، خدا عقلش را از دست می‌دهد و دیوانه می‌شود.

  • وقتی هم که من از سر مالپرستی دعا کنم، حتما خدا دیوانه خواهد شد.

  • من شکی ندارم که خدا آنگاه خواهد گفت:
  • «دعای بچه‌هائی که چیزی از من می‌خواهند، قبول نیست!»

  • به نظر من، انسان‌ها نباید با دعا مزاحم خدا شوند.

  • آنها باید نه به فکر خود، بلکه به فکر خدا باشند.

  • اگر کسی کارهایش را حتی المقدور خودش انجام دهد، آنگاه خدا او را زحمتکش و کوشا تلقی خواهد کرد و به هنگام افتادن در خطر مرگ بیشتر از همه کمکش خواهد کرد.

*****

  • چشمانم باز و بسته می‌شوند.

  • انگشتم را به پلک‌هایم می‌سایم.

  • آنها صاف و هموارند و درد نمی‌کنند.

  • از تخت پائین می‌پرم و خود را به آئینه دستشوئی می‌رسانم.

  • از جوش در پلک خبری نیست.

  • خدا را شکر!

  • من می‌ترسیدم که امشب جوشی در پلکم در بیاید.

  • پلک یکی از چشمانم می‌خارید و من در تاریکی روی تخت دراز کشیده بودم و چشمک می‌زدم.

  • فکر کردم که کار از کار گذشته و جوش سر و کله اش پیدا شده.

  • تصمیم گرفتم که لباس دلقک را بپوشم و توجه مردم را از جوش منحرف کنم.

  • اما حالا دیگر پوشیدن آن ضرورت ندارد.

  • خدا را شکر!

  • مفهوم «خدا را شکر» را می‌توانم، هر چند بار که دلم خواست تکرار کنم.

  • «خدا را شکر» گفتن برای خدا مزاحمتی ایجاد نمی‌کند.

  • شاید خدا به خاطر اینکه من امشب دعا نکردم و مزاحمش نشدم، بدین وسیله اجر داده.

  • من فکر می‌کنم که دوست مادرم با دعای بیش از حد مزاحم خدا شده و او مجازاتش کرده است.

  • در آوردن جوش در پلک برای خدا کار ساده‌‌‌ای است.

ادامه دارد.

قصه های کودکان از جینا روک پاکو (۲۲)
بازدید : 704
شنبه 9 آبان 1399 زمان : 10:39

دایرة المعارف روشنگری: نگهبان کوچولوی باغ وحش و رفع اختلاف!

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)

قصه پادشاه کوچولو

برگردان

میم حجری

· پادشاه کوچولو در کاخی ـ در آن سوی کوه‌ها ـ تنها زندگی می‌کرد.

· تنهای تنها.

  • از مرگ پدرپادشاه ـ پادشاه بزرگ ـ دیری می‌گذشت.

  • از آنجا که پادشاه کوچولو هرگز به کسی فرمان نمی‌داد، نوکران دربار هم یکی پس از دیگری رفته بودند.

  • «مهم نیست!»، پادشاه کوچولو با خود گفته بود.

  • او رؤیاهای رنگین می‌دید و لبخند به لب، گشت می‌زد.

  • برخی اوقات در باغ روی تاب می‌نشست و اگر بخت یارش بود، هر از گاهی باد تاب را تکان می‌داد.

  • مرغ های دربار، هر روز صبح تخم می‌گذاشتند و قاق قاق می‌کردند.

  • پادشاه کوچولو تخم مرغ‌ها را برمی‌داشت و از مرغ ها تشکر می‌کرد.

  • قاشق کوچولو تخم مرغ خوری زرینش را برمی‌داشت و به خوردن تخم مرغ می‌پرداخت.

  • بعدش هم آبلیمو با آب معدنی می‌نوشید.

  • پس از صرف صبحانه، مدت کوتاهی تلویزیون نگاه می‌کرد.

  • بعد می‌رفت بیرون، حباب صابون فوت می‌کرد و به تماشای ابرهای مسافر می‌پرداخت.

  • گاهی اوقات هم ترانه‌‌‌ای را زمزمه می‌کرد.

  • میهمان ـ اما ـ هرگز نداشت.
  • چون راه کاخ بسته بود.

  • «برای چی من اصلا پادشاهم؟»، گاه و بیگاه از خود می‌پرسید و سؤالش بی جواب می‌ماند.

  • روزها و شب‌ها سپری می‌شدند، هفته‌ها و ماه‌ها.
  • حتی.

  • با گذشت زمان گزنه‌ها ـ درخت آسا ـ در جلوی پنجره‌های کاخ رشد کردند، مانع ورود نور به کاخ شدند و آن را تیره و تار ساختند.

  • در سالن‌های کاخ، به جای اشراف و اعیان، موش‌ها می‌رقصیدند و خارهای بلند از شکاف دیوارها سر در می‌آوردند.

  • «ابلهانه است!»، پادشاه کوچولو می‌گفت.
  • «چرا کسی مانع این فجایع نمی‌شود؟»

  • از چه کسی می‌توانست انتظار جواب داشته باشد؟

  • از عنکبوت‌ها شاید، که در هر گوشه‌‌‌ای توری گسترده بودند.

  • با گذشت زمان، وضع بد و بدتر شد:
  • شیشه‌های ترشی خالی ماندند.
  • شیشه لیمونادها خالی ماندند.
  • کفش‌های زرین سوراخ شدند.
  • مسواک‌ها خراب شدند.
  • صابون تمام شد.
  • پنجره‌ها شکستند و آخر سر، تخت شاهی هم تق و لق شد.
  • و وقتی رعد و برق برخاست، کاخ از بیخ و بن، به لرزه در آمد.

  • «من دیگر به تنگ آمده ام و باید بروم!»، پادشاه کوچولو گفت.

  • به دور و بر خود در کاخ نگاه کرد.

  • پادشاه بزرگ، سال‌ها پیش، چیزهای ارزشمند را فروخته بود.
  • نه از ظروف سیمین خبری بود و نه از در و گوهر و مروارید.
  • تنها چیز ارزشمند قاشق کوچولو تخم مرغ خوری زرین بود.

  • پادشاه کوچولو قاشق کوچولو زرین را با پالتوی شاهانه اش پاک کرد و در جیب گذاشت.

  • بعد گردن و گوش‌هایش را شست و تاجش را بر سر گذاشت.

  • از مرغ‌ها خداحافظی کرد.

  • اما مرغ‌ها هم رفته بودند و فقط مرغ تک و تنهائی روی بام خانه باغ ایستاده بود و او را نگاه می‌کرد.

  • پادشاه کوچولو از میان علف‌های هرز و درختان درهم تنیده ـ به زحمت بسیار ـ راه باز کرد و پیش رفت.

  • تا اینکه کوه را دور زد، از چمنزار گرد سرسبزی گذشت و خود را به جاده رساند.

  • حباب صابون فوت کنان، در طول جاده پیش می‌رفت.

  • حباب‌ها را هدیه باد می‌کرد و می‌رفت.

  • روی درختان زاغچه‌ها از شاخه‌‌‌ای به شاخه‌‌‌ای جست می‌زدند و با دیدن او تعظیم می‌کردند.

  • زاغچه‌ها می‌دانستند که پادشاه چیز کمیابی است و آدم‌ها چیزهای کمیاب را جمع می‌کنند و برای شان موزه می‌سازند.

  • خورشید می‌تابید و هوا از عطر گلها معطر بود.

  • از این رو، سیر و سفر خوشایند می‌نمود.

  • «چه زیبا ست، کشور من!»، پادشاه کوچولو گفت.
  • «و من از آن بی خبر بودم

  • «با من داری حرف می‌زنی؟»، کسی از پشت سر پرسید.

  • «چه کسی دارد پشت سرم قاق قاق می‌کند؟»، پادشاه کوچولو با خود گفت و به پشت سرش نگاه کرد.

  • مرغ دربار بود که به دنبالش راه افتاده بود.

ادامه دارد.

انیمه ی Kakuriyo no Yadomeshi قسمت 1

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی