loading...

دایرة المعارف روشنگری

بازدید : 1072
سه شنبه 28 مهر 1399 زمان : 21:38

Rita Törnqvist-Verschuur | Schrijversgalerij - Literatuurmuseum

ریتا تورن کویست ـ فرشور

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

برگردان

میم حجری

  • در کلاس ما باز می‌شود.
  • در کلاس ما همین جوری باز نمی‌شود، بلکه آهسته آهسته و شادمانه باز می‌شود.

  • آدم فوری می‌فهمد که اکنون چه کسی قدم به کلاس خواهد نهاد.
  • حتی قبل از اینکه او را ببیند.

  • ولترز است که وارد کلاس می‌شود.

  • او تک تک بچه‌ها را با چشمان تیز و گزنده اش ورانداز می‌کند.

  • بعد می‌گوید:
  • «من حالا خواهم گفت که کدام سه نفر از کلاس شما جزو پانزده نفرند که نقاشی شان بهتر از نقاشی همه بچه‌های مدرسه بوده است.
  • من اسم آنها را به ترتیب الفبا خواهم خواند.
  • اولین آنها اونو فان لوون[1] است.»

  • اونو فان لوون؟

  • چنین چیزی چگونه ممکن است؟

  • اونو فان لوون با مشت‌هایش بر طبل سینه می‌کوید و شادی می‌کند.

  • «دومین آنها»، ولترز پس از فروکش آوای طبل می‌گوید.
  • «دومین آنها ریتا ست.»

  • بعد لحظه‌‌‌ای مکث می‌کند.

  • این مرد فرومایه‌‌‌ای است!
  • برای اینکه ما در کلاس نه یک ریتا، بلکه دو ریتا داریم.

  • «ریتا فرشور»، از دهن ولترز بیرون می‌زند و به گوش من رخنه می‌کند.

  • ریتا فرشور خود منم.

  • اما، فوری با خود می‌گویم که چنین چیزی ممکن نیست.

  • بعد می‌بینم که همه برگشته اند و به من می‌نگرند.

  • ناگهان برای لحظه ای، احساس می‌کنم که می‌توانم از فرط خوشبختی منفجر شوم.

  • می‌خواهم هورا بکشم.

  • ولتر اما امان نمی‌دهد و سومین نفر را نام می‌برد:
  • «کارلا فان سانتن.»

  • «هی کارلا!»، با خود می‌گویم.
  • خطای خطیری باید رخ داده باشد.
  • چون کارلا حتی نمی‌دانست که چه و چگونه باید رسم کند.

  • تصویر او را اصلا نمی‌توان بشمار آورد.

  • حالی تان نیست؟

  • اما معلمه‌ها و معلم‌ها از کجا بدانند!

  • آنها چگونه می‌توانند به ماجرای تشکیل تصویر کارلا پی ببرند؟

  • من اما دیگر به دلیل جزو سه نقاشی بهتر کلاس بودن نقاشی ام، حوصله و رغبت هوراکشی ندارم.

  • برای اینکه نقاشی کارلا هم جزو بهترین نقاشی‌ها ست!

*****

  • وقتی اونو نقاشی اش را تحویل داد، به بچه‌ها گفت که او همین جوری ـ الکی چیزی کشیده و به درد نمی‌خورد.

  • اما برایش مهم نیست.

  • برای اینکه او به جایزه و مسابقه اهمیتی نمی‌دهد و عمدتا خودش را زیر فشار قرار نداده و دچار زحمت نکرده است.
  • او در مقایسه با مسابقه، کار بهتری برای انجام داشته است.

  • اما حالا که او جزو برندگان کذائی است، قیافه مهمی‌به خود می‌گیرد.
  • قیافه‌‌‌ای مهم و اسرارآمیز.

  • انگار که تمام وقت می‌دانست که او جزو برنده‌ها خواهد بود.

  • اونو قبلا برتر از همه ما بود.
  • چون اهمیتی به مسابقه و جایزه نمی‌داد و اکنون دوباره برتر از همه ما ست، چون ممکن است که نقاشی اش از همه نقاشی‌های مدرسه بهتر باشد.

*****

  • در چهره کارلا، اما افتخار و غروری به چشم نمی‌خورد.
  • انگار که او غافلگیر شده است و چنین انتظاری نداشته است.
  • او بی تردید، فراموش نکرده که نقاشی اش را به تنهائی نکشیده است.
  • او حتی یک بار به سوی من نمی‌نگرد.
  • اگرچه تمام عناصر نقاشی اش را من به گوشش زمزمه کرده ام.

  • نقاشی او در واقع، نوعی دیکته بوده است.

  • فرض کنیم که کارلا برنده شود و جایزه را، به اصطلاح، مدرک را دریافت کند.
  • آنگاه، من باید به او تبریک بگویم و او تشکر خواهد کرد.

  • اگر چنین چیزی اتفاق افتد، من از او بی شک خواهم پرسید که تشکرش از چه بابت است؟

*****

  • من در واقع، از اینکه نقاشی ام جزو سه نقاشی بهتر کلاس محسوب شده، تعجب نمی‌کنم.
  • من در اعماق خویش تمام وقت می‌دانستم که نقاشی ام انتخاب خواهد شد.

  • اما من فقط جسارت اندیشیدن بدان را به خود راه نداده بودم.

*****

  • «نقاشی ام جزو پانزده نقاشی بهتر از همه انتخاب شده است»، در خانه، سر شام می‌گویم.
  • «ولتر شخصا آمد و به ما گفت.»

  • بابا خوشحال به نظر می‌رسد.

  • انگار انتظار چنین خبری را نداشته است.

  • مادر ابروهایش را اندکی بالا می‌اندازد.
  • بعد بابا به مادر می‌نگرد.

  • او هم ابروهایش را اندکی بالا می‌اندازد، ولی چنان سریع که تقریبا دیده نمی‌شود.

  • مادر می‌گوید که چنین چیزی فراتر از انتظار است.

  • واقعا هم فراتر از انتظار است.

  • مفهوم «فراتر از انتظار»، «فراتر از انتظار» مثل گلوله‌‌‌ای شلیک می‌شود و شعله کشان از سرم می‌گذرد.

  • می‌گویم که نظر من هم همین است.
  • فراتر از انتظار است.
  • «شاید هم اشتباهی صورت گرفته»، می‌گویم.

  • «نه، نه.
  • اگر اینطوری بود، مدیر مدرسه که شخصا نمی‌آمد و اعلام نمی‌کرد»، بابا می‌گوید.
  • «آقای ولترز آمده و گفته، مگر نه؟»

  • «آره، او شخصا آمد و گفت»، می‌گویم.
  • «ولترز شخصا آمد و جلوی همه اعلام کرد.»

  • بعد ـ به یکباره ـ تنم به لرزه می‌افتد.

  • «واقعا این طوری بوده؟»، از خود می‌پرسم.
  • «این ادعا را خودم اختراع نکرده ام؟
  • آرزو نکرده ام؟
  • امید آن را در دل نپخته ام؟»

  • «این طوری بوده، مگر نه؟»، بابا می‌پرسد.
  • «او نام تو را جزو بهترین‌ها بر زبان رانده است؟»

  • «آره، آره»، می‌گویم.

  • مادر می‌گوید:
  • «کسانی هستند که برای شان بلند آوازگی مهمتر از زندگی است.
  • آنها می‌خواهند خود را به بلندترین قله‌ها برسانند، ولی سرنگون می‌شوند و می‌میرند.
  • در مقاله‌‌‌ای در روزنامه‌‌‌ای خواندم.
  • نمی‌توانند به هدف برسند.
  • به کدام هدف نرسیده اند؟
  • به قله کوه.
  • به بلند آوازگی.
  • اما بهتر است که آدم به زندگی بیندیشد»، مادر می‌گوید.

  • مادر علاوه بر این می‌گوید که انسان‌ها باید رفتار عادی و طبیعی داشته باشند و نباید همیشه تلاش کنند که خروس پیشاهنگ باشند.

  • بعد چنان سختگیرانه به من می‌نگرد، که انگار منم که همیشه می‌خواهم خروس پیشاهنگ باشم.

  • من اما در باره خودم چنین نظری ندارم.

  • من بیشتر به عقب مانده ترین مرغ‌ها شباهت دارم.
  • بویژه وقتی که مادر در دور و بر من باشد.

ادامه دارد.

قصه های کودکان از جینا روک پاکو (۸)
بازدید : 346
سه شنبه 28 مهر 1399 زمان : 21:38

Staat by Timo Kuilder @zwartekoffie @regularbolditalic . . . . . . . . . . # staat #regularbolditalic #zwartek… | Typography fonts, Lettering design,  Typeface design

پروفسور دکتر

ولفگانگ ایشهورن
اریش‌هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین

۱

  • دولت به ابزار قدرت سیاسی طبقه به لحاظ اقتصادی حاکم در هر فرماسیون اقتصادی جامعه بشری اطلاق می‌شود.

۲

  • دولت با مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و با تشکیل طبقات اجتماعی پدید آمده است.

  • مراجعه کنید به طبقه اجتماعی

۳

  • دولت به قول کلاسیک‌های مارکسیسم، «محصول جامعه در مرحله توسعه معینی بوده است.

۴

  • وجود دولت اعتراف بدان است که جامعه با خود در تضاد لاینحلی قرار دارد و به اضداد آشتی ناپذیر منقسم شده است.
  • اضدادی که جامعه از عهده غلبه بر آنها برنمی‌آید.

۵

  • اما برای اینکه این اضداد، یعنی طبقات اجتماعی با منافع اقتصادی متضاد همدیگر را و جامعه را در مبارزه‌‌‌ای بی ثمر نابود نسازند، تشکیل قدرتی لازم آمده است که ظاهرا بر فراز جامعه شناور است، تضاد فی مابین طبقات اجتماعی را تعدیل می‌کند و در چارچوب «نظام» نگه می‌دارد.

  • (دولت چتری است که زیر آن مبارزه طبقاتی میان طبقات استثمارگر و استثمارشونده شعله ور است. مترجم)

۶

  • دولت این قدرت ناشی از جامعه و شناور بر فراز آن و رفته رفته بیگانه شونده با جامعه است.»
  • (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۱، ص ۱۶۵)

۷

  • دولت و جامعه مفاهیم یکسانی نیستند.

۸

  • جوامعی وجود داشته اند که در آنها هنوز از دولت اثری نبوده است.
  • مثلا جامعه آغازین.

۹

  • دولت جایی پا به صحنه جامعه بشری می‌نهد که جامعه به طبقات آشتی ناپذیر منقسم می‌شود و یا منقسم شده است.

۱۰

  • دولت مقوله‌‌‌ای تاریخی است.

  • (یعنی روزی پدیده آمده و روزی از بین خواهد رفت. مترجم)

۱۱

  • دولت در جامعه طبقاتی آشتی ناپذیر (آنتاگونیستی) خدمتگزارطبقه اجتماعی به لحاظ اقتصادی حاکم برای تضمین شرایط وجودی اش و برای سرکوب طبقات و اقشار اجتماعی تحت استثمار است.

۱۲

  • دولت با قدرت سیاسی و یا با نماینده منافع مجموعه جمعیت کشور یکسان نیست.

۱۳

  • دولت قدرت خاصی است که مجزا از توده جمعیت کشور و در دست طبقه حاکمه است.

۱۴

  • اجزای تعیین کننده قوه همگانی دولتی را عوامل زیر تشکیل می‌دهند:

الف

  • ارتش

ب

  • شهربانی، ژاندارمری، پلیس

پ

  • دادگاه‌ها

ت

  • زندان‌ها

ث

  • ارگان‌های مقننه

ج

  • حکومت

ح

  • دستگاه اداری

خ

  • دولت به معنی وسیع کلمه، ضمنا از عوامل زیر تشکیل می‌یابد:

۱

  • احزاب طبقات حاکمه

۲

  • کنیسه و کلیسا و مسجد

۳

  • رسانه‌ها و مطبوعات و غیره

۴

  • فیلم

۵

  • رادیو و تله ویزیون و غیره

۱۵

  • بنابرین، هدف دولت، نه به طور کلی رفاه عمومی، بلکه پیشبرد اراده و خواست طبقه حاکمه و منافع اقتصادی آن و مالکیت خصوصی بر مهم ترین وسایل تولید است.

۱۶

  • در جامعه شناسی و تاریخفلسفه بورژوایی تشکیل و ماهیت دولت به انحای مختلف تفسیر می‌شود:

الف

  • دولت به مثابه نتیجه قرارداد اجتماعی
  • ژان ژاک روسو

ب

  • دولت به مثابه واقعیت یابی (مادیت یابی) ایده اخلاقی
  • هگل

پ

  • دولت به مثابه چیزی خداخواسته

ت

  • دولت به مثابه نماینده رفاه عمومی‌در مقابل منافع گروهی و غیره

۱۷

  • وجه مشترک همه این تفاسیر بورژوایی مختلف از دولت در نظر گرفتن دولت به مثابه چیزی مجزا از طبقات اجتماعی و مبارزه طبقاتی است.

  • مراجعه کنید به مبارزه طبقاتی

۱۸

  • خصلت طبقاتی دولت قبل از همه در فونکسیون داخلی و خارجی اش آشکار می‌شود:

الف

فونکسیون داخلی دولت

۱

  • فونکسیون داخلی دولت در کلیه جوامع طبقاتی (برده داری، فئودالیسم، سرمایه داری) عبارت است از حفظ و حمایت از تضمین حاکمیت طبقه استثمارگر، مبانی حاکمیت آن، مالکیت خصوصی بر مهم ترین وسایل تولید و تکثیر آنها.

۲

  • این فونکسیون دولت با توسل به قهر (قوه، زور) تحقق می‌یابد.

۳

  • فرم‌های نمودین این متد داخلی دولت وابسته به شرایط مشخص مبارزه طبقاتی است.

۴

  • این متد می‌تواند از متد پارلمانی ـ دموکراتیکی شروع شود و به متد تروریستی ـ فاشیستی آشکار برسد.

۵

  • محتوای این فونکسیون داخلی دولت را همواره هدف واحد زیر است:
  • تحکیم حاکمیت طبقه استثمارگر و سرکوب هر تلاشی که به مبانی حاکمیت طبقه استثمارگر دست می‌زند.

ب

فونکسیون خارجی دولت

۱

  • فونکسیون خارجی دولت ناشی از فونکسیون داخلی آن است.

۲

  • فونکسیون خارجی دولت عبارت است از حراست از حاکمیت طبقاتی داخلی از حملات خارجی و تسخیر اوبژکت‌های استثمار.

۳

  • فرم‌های نمودین فونکسیون خارجی دولت وابسته به تناسب قوا میان دولت‌ها از سویی و شرایط داخلی مبارزه طبقاتی از سوی دیگر است.

۴

  • این فرم‌های نمودین فونکسیون خارجی دولت از متد صلح آمیز دیپلوماتیکی شروع می‌شود و به متد تجاوزگرانه نظامی‌می‌رسد.

۱۹

  • تاریخ، انواع و فرم‌های مختلف دولت را به خود دیده است.

الف

نوع دولت

۱

  • نوع دولت بسته به خصلت مناسبات تولیدی معین حاکم تعیین می‌شود.

۲

  • دولت‌های برده داری، فئودالی و کاپیتالیستی مبتنی بر مناسبات تولیدی متفاوت بوده اند و هستند.
  • مناسبات تولیدی ئی که به نوبه خود مبانی انواع متفاوت دولت بوده اند و هستند:

الف

  • دولت برده داری

ب

  • دولت فئودالی

پ

  • دولت کاپیتالیستی

۳

  • در نوع دولت معلوم می‌شود که کدام طبقه اجتماعی به واسطه دولت، قدرت خود را جامه عمل می‌پوشاند.

ب

فرم دولت

۱

  • فرم دولت اما برعکس نوع دولت، نشان می‌دهد که طبقه حاکمه قدرت خود را چگونه واقعیت می‌بخشد.

۲

  • فرم دولت نشاندهنده نحوه و نوع سازمان (سازمان دهی و سازمان یابی) قدرت سیاسی است.

۳

  • فرم دولت نشاندهنده متد اعمال قدرت و غیره است.

۴

  • فرم دولت همواره تابع نوع دولت است.

۲۰

  • در جامعه شناسی بورژوایی دولت، در جامعه شناسی سیاسی بورژوایی و در جامعه شناسی سازمان بورژوایی این حقایق امور دور زده می‌شوند.

۲۱

  • در جامعه شناسی بورژوایی دولت، در جامعه شناسی سیاسی بورژوایی و در جامعه شناسی سازمان بورژوایی مسائل زیر از نوع دولت، مجزا و برجسته می‌شوند و استقلال کسب می‌کنند:

الف

  • مسائل فرم دولت

ب

  • مسائل متدهای مکانیسم قدرت

۲۲

  • جامعه شناسی بورژوایی دولت (اشتاین، گلینک و غیره) که به مثابه رشته مستقلی توسعه داده شده اند و یا به مثابه زیرعرصه جامعه شناسی سیاسی فراگیر بورژوایی فهمیده می‌شوند، بر مبنای دولتمفهوم انتزاعی و مجزا از نوع دولت، در زمینه مسائل فرم دولت، سازمان و متدهای اعمال قدرت، حامل دانش حاکمیتی مهمی‌برای بورژوازی است.

۲۸

  • با توسعه امپریالیسم، تضادهای زیر حدت گرفتند:

الف

  • تضاد میان بورژوازی و پرولتاریا

ب

  • تضاد میان انحصارات و خلق

پ

  • تضاد میان دول امپریالیستی

ت

  • تضاد میان خلق‌های تحت استعمار و قدرت‌های استعماری امپریالیستی

۲۹

  • این امر به تشدید تضاد میان دولت کاپیتالیستی و توده‌های خلق منجر شده و منجر می‌شود.

۳۰

  • همانطور که تاریخ دولت بورژوازی بزرگ آلمان نشان می‌دهد، این دولت به دژخیم خلق آلمان و خلق‌های دیگر مبدل می‌شود.

۳۱

  • دلیل آن قبل از همه در ذوب تنگاتنگ قدرت انحصارات با قدرت دولتی است که بدین طریق سرمایه داری انحصاری ـ دولتی تشکیل می‌یابد.

۳۲

  • سرمایه داری انحصاری ـ دولتی ابزار قدرت گروه نسبتا کوچکی از صاحبان انحصارات است که در تضاد با منافع کلیه نیروهای صلح طلب، دموکراتیک و سوسیالیستی خلق قرار دارد.

۳۳

  • سرمایه داری انحصاری ـ دولتی نه «دولت حق (قانونی) دموکراتیک»، بلکه قدرت انحصارات است که با قدرت دولت کاپیتالیستی ذوب شده و به دستگاه سرکوب خلق و به دستگاه سوق خلق در راستای منافع انحصارات مبدل شده است.

دولت سوسیالیستی

۱

  • دولت سوسیالیستی، دولت تاریخی طراز نوینی است.
  • دیکتاتوری پرولتاریا ست.

۲

  • دولت سوسیالیستی در مبارزه بر ضد دولت بورژوازی با در هم کوبیدن کل دستگاه دولتی بورژوازی پدید آمده است.

۳

  • هدف این دولت سوسیالیستی نه ابدیت بخشیدن به حاکمیت طبقاتی طبقه کارگر، بلکه تأسیس جامعه بی طبقه است که بی نیاز از دولت برای تنظیم امور خویش است.

۴

  • دولت سوسیالیستی دیگر در خدمت استثمار و سرکوب اکثریت خلق توسط اقلیتی نیست.

۵

  • در دولت سوسیالیستی، طبقه کارگر در وحدت مستحکم با دیگر طبقات و اقشار زحمتکش در شهر و روستا بر اساس مالکیت جامعتی بر کلیه وسایل مهم تولید، به اعمال قدرت سیاسی می‌پردازد.

۶

  • دولت سوسیالیستی، دموکراتیک ترین دولتی است که تاریخ به خود دیده است.

۷

  • دولت سوسیالیستی در خدمت مقابله با تشبثات بورژوازی سرنگون شده برای احیای قدرت خویش است.

۸

  • دولت سوسیالیستی در خدمت مقابله با حملات خارجی است.

۹

  • دولت سوسیالیستی فونکسیون داخلی کاملا نوینی کسب می‌کند که فونکسیون‌های زیر از آن جمله اند:

الف

  • سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی

ب

  • سازماندهی دموکراسی سوسیالیستی

پ

  • سازماندهی آموزش و پروش سوسیالیستی

ت

  • سازماندهی فرهنگ سوسیالیستی

۱۰

  • دولت سوسیالیستی دیگر دولت به معنی آغازین آن نیست.
  • برای اینکه آن مدافع منافع طبقاتی اقلیت استثمارگری نیست.

۱۱

  • وظیفه تاریخی دولت سوسیالیستی به شرح زیر است:

الف

  • از بین بردن استثمار

ب

  • از بین بردن طبقات اجتماعی

پ

  • محو شدن در جامعه کمونیستی توسعه یافته به مثابه دولت

۱۲

  • این وظیفه دولت سوسیالیستی در راه تحکیم و توسعه قدرت دولت سوسیالیستی و دموکراسی سوسیالیستی جامه عمل می‌پوشد.

۱۳

  • پس از پیروزی مناسبات تولیدی سوسیالیستی، دولت سوسیالیستی به سازمان سیاسی زحمتکشان در شهر و روستا مبدل می‌شود که همه با هم تحت رهبری طبقه کارگر و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی اش به ساختمان سوسیالیسم به مثابه فرماسیون اقتصادی نسبتا مستقل جامعه می‌پردازند.

۱۴

  • اهمیت دولت سوسیالیستی در این روند در زمینه رهبری توسعه جامعتی رشد می‌کند.

۱۵

  • به قول والتر اولبریشت، «در سایه رابطه مبتنی بر برادری میان طبقات و اقشار اجتماعی دوست، شهروندان در رابطه کاملا نوینی نسبت به جامعه و دولت قرار می‌گیرند.
  • دولتو جامعه سوسیالیستی هم متقابلا به مثابه کل و اجتماعات دولتی و جامعتی در رابطه کاملا نوینی نسبت به تک تک افراد، یعنی شهروندان قرار می‌گیرد.

۱۶

  • در دولت سوسیالیستی ما، انسان، دیگر غلام حلقه به گوش و یا حتی اوبژکت (آلت دست) قدرت دولتی و سیاست آن نیست.

۱۷

  • نظام دولتی و جامعتی ما به میزان هرچه بیشتری مبتنی است بر اکتیویته تک تک اعضای جامعه، مبتنی است بر به رسمیت شناسی عزت و شخصیت انسان و احترام به آنها.

۱۸

  • در کانون کلیه کردوکار دولتی ما انسان قرار دارد.
  • انسان با لیاقت‌ها و خدماتش، انسان با ارضای حوایج مادی و فکری اش.

۱۹

  • هر شهروند دولت سوسیالیستی ما، آلمان دموکراتیک را در فردیت و کلیت آن نمایندگی می‌کند.
  • هر فرد حامل نه فقط مسئولیت شخصی نسبت به خدمات کاری خویش، نسبت به رفاه خود و خانواده خود، بلکه علاوه بر آن، نسبت به توسعه اقتصادی و فرهنگی کلی دولت سوسیالیستی ما، نسبت به تحکیم و به رسمیت شناسی آن است.

۲۰

  • با توسعه این وحدت مسئولیت شناسی فردی با مسئولیت شناسی کلی آگاهانه، شخصیت سوسیالیستی رشد می‌کند و تعالی می‌یابد.

۲۱

  • افراد هر چه بیشتر با دولت سوسیالیستی خود هویت شناسی می‌کنند، مؤثریت شان در کلکتیو (دسته جمعی) به همان میزان، افزونتر می‌گردد.

۲۲

  • افراد هر چه بنیادی تر به لحاظ سیاسی، فنی و فرهنگی تخصص می‌یابند، آزادی شان در همکاری، همپلانبندی و همفرمایی (اشتراک در حکومت) مطلعانه تر تحقق می‌یابد.

۲۳

  • فقط سوسیالیسم است که از عهده تشکیل این وحدت میان دولت و شهروندان، دولت و جامعه برمی‌آید.
  • برای این که فقط در سوسیالیسم است، که تضاد استثمارگران با استثمارشوندگان از بین می‌رود.»
  • (والتر اولبریشت، «قانون اساسی دولت سوسیالیستی ملت آلمان»، اجلاس هفتم نمایندگان خلق جمهوری دموکراتیکی آلمان، ۱۹۶۸)

  • مراجعه کنید به دموکراسی

پایان

پیکاسو سیم هاش قاطی اند. (۱۳)
بازدید : 762
دوشنبه 27 مهر 1399 زمان : 1:37

Bild

میم حجری

۴۰۱

سنگ سخنگو

اگه منتظری تا عشق بعدی خودتو پیدا کنی به اینه نگاه کن!

سگ سخن جو

عشق

ریخته زیر دست و پا.

آدم می‌تواند در یک چشم به هم زدنی عاشق هر ولگردی شود و

هر ولگردی می‌تواند عاشق او

شود.

در آیینه باید دوست واقعی خود را پیدا کرد

به قول فروغ

منجی خود را.

۴۰۲

سنگ سخنگو

ما که نمیگیم سکس نخواید ما میگیم فقط سکس نخواید

سگ سخن جو

منظور از سکس چیست؟

سکس یا در دیالک تیک عشق و سکس وجود دارد

و

یا

اصلا سکس نیست.

جفتگیری مکانیکی با هر مست و هر ولگرد

عاری از عشق است

یعنی اصلا سکس نیست.

سکس

طبیعتا

وسیله و راهی برای ممانعت از انفجار روحی و روانی عاشق بی خویش است.

سکس مثل منفذ خروج بخار سماور جوشان و خروشان درون است.

۴۰۳

سنگ سخنگو

به این مجلس آدم نمیدونه بخنده یا گریه کنه ولی یه چیز مسلمه، ما خیلی بدبختیم، خیلی

سگ سخن جو

این اراذل و اوباش مگر انتخاب نمی‌شوند؟

کیا اینا را انتخاب می‌کنند؟

ما

بدبختیم

و

یا

نفهم و بی شعور؟

۴۰۴

سنگ سخنگو

چرا اونی ک ازش خوشمون میاد دوستمون نداره؟

سگ سخن جو

عشق

چیزی یکطرفه است.

کسی که تو عاشق او هستی

خودش دنبال معشوق دیگری است

عشق رابطه نیست.

وابستگی یکی به دیگری است.

چه بسا کسا که عاشق دشمن خود می‌شوند.

عشق

پدیده‌‌‌ای ضد عقلی است.

عشق

محکوم به شکست است

مگر اینکه به رابطه تبدیل شود

یعنی دو طرفه گردد.

یعنی

دوستی

شود.

دوستی رابطه دو طرفه است.

دشمنی هم به همین سان.

۴۰۵

سنگ سخنگو

خیلی اهل آرایش نیستم، الان با کرونا و ماسک هم که دیگه اون دوتا خط رو هم تو صورتم نمی‌کشم، یه ماسک میذارم و میرم بیرون مثل اینکه همه همینطور شدن!

سگ سخن جو

آره.

کرونا

علیرغم مضرات بیشمار

مزایایی هم داشته است.

کرونا

به

معاییر ارزشی بی ارزش و استیل زیست مد روز طبقه حاکمه

فاتحه‌‌‌ای بلند خوانده است.

ادامه دارد.

137 ( بیفور / افتر )
بازدید : 759
دوشنبه 27 مهر 1399 زمان : 1:37

بازدید : 804
دوشنبه 27 مهر 1399 زمان : 6:38

شین میم شین

نه

اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه

اندیشیدن مادر زادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۳۲)

حکایت دهم

بخش دوم

مگو:

«جاهی از سلطنت بیش نیست

که ایمن تر از ملک درویش نیست

سبکبار مردم سبکتر روند

حق این است و صاحبدلان بشنوند

تهیدست تشویش نانی خورد

جهانبان به قدر جهانی خورد

گدا را چو حاصل شود نان شام

چنان خوش بخسبد، که سلطان شام

غم و شادمانی به سر می‌رود

به مرگ، این دو از سر به در می‌رود

چه آن را که بر سر نهادند تاج

چه آن را که بر گردن آمد خراج

اگر سرفرازی به کیوان بر است

و گر تنگدستی به زندان در است

چو خیل اجل بر سر هر دو تاخت

نمی‌شاید از یکدگرشان، شناخت»

ادامه دارد.

جزییات آی وی اف IVF قسمت اول
بازدید : 715
دوشنبه 27 مهر 1399 زمان : 6:38

میم حجری


۳۸۱

سنگ سخنگو

همهٔ آدمها یک روز از دیوانگی‌های خود به عقل پناه خواهند برد، خوشتر آن که در جوانی چنین کنند

سگ سخن جو

عقل

که

پناهگاه نیست.

عقل که نریخته زیر دست و پای این و آن تا از جوانی بدان پناه ببرند.

عقل

یعنی حکمت و یا فلسفه.

فلسفه را باید فراگرفت.

۳۸۲

سنگ سخنگو

واقعا عشق خیلی چیز پیچیده ایه

مثلا من الان عاشق ۳ نفر هستم.

واقعا پیچیده اس

سگ سخن جو

عشق

به چه معنی است؟

کسی نمی‌تواند در آن واحد عاشق سه کس باشد.

مشخصه مهم عشق

وحدانیت معشوق

است.

عاشق

همه آدمیان

را

حتی

جهان و مافیها

را

در

معشوق

خلاصه می‌کند

و

به بی نیازی، به استغنای ایدئال واهی و خیالی می‌رسد.

۳۸۳

سنگ سخنگو

دوستم تو ماشین منتظر شوهرش بوده یه بسیجی میاد بهش گیر میده که چرا شالت افتاده این دوست ما شروع میکنه بحث‌که شال من مهمه یا اینکه تو این اوضاع ماسک نزدی و... شوهرش میاد و اون هم بحث ‌رو ادامه میده، بسیجی زنگ‌ میزنه چندتا مامور میان و خب در نهایت به خاطر بدحجابی ماشین پارکینگ.

سگ سخن جو

‍جهنم جماران

جامعه که نیست

جنگل است.

کشور که نیست

طویله است.


۳۸۴

سنگ سخنگو

من واقعا مخالف تغییر رژیم تو ایرانم.

چطوری دوباره اسم این همه کوچه و خیابونو از نو یاد بگیرم!

سگ سخن جو

لامصب.

تو چه تحصیلکرده‌‌‌ای هستی

که

بیگانه با ساده ترین مفاهیمی؟

تغییر رژیم که حتما نباید به تغییر اسامی‌کوچه‌ها و خیابانها منجر شود.

۳۸۵

سنگ سخنگو

اینکه فکر کنیم

سیاستمدار یه کشور دیگه

صرفا در راه رضای خدا و برای سعادت ما

سیاست‌هایی رو اتخاذ می‌کنه،

سخنانی رو بر زبان میاره،

فعالیت‌هایی می‌کنه

و

منافع کشور ما رو به کشور خودش ترجیح میده

اسمش حماقته دوستان.

سگ سخن جو

اقتصاد دان پشت دانشکده

که

این جملات را سر هم بندی می‌کند

بیشک

به خاطر ماهرویی مرد افکنش نمره قبولی گرفته است

و به پشت دانشکده رسیده است.

آدم‌ها

به

خاطر منافع اقتصادی مشترک

به

سیاستمدار خارجی

دل می‌بندند

و

نه

به دلیل خریت شان.

نان

تعیین کننده جان است.

طرز تفکر در کاخ با طرز تفکر در کاخ

متفاوت و حتی متضاد است.

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۳۱۶)
بازدید : 907
دوشنبه 27 مهر 1399 زمان : 6:38

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)

برگردان

میم حجری

قصه گربه‌ها

۵

موسی و بیگانه

  • موسی سالار پشتبام‌ها بود.

  • موسی گربه نره سیاهپای گوشخاکستری غول آسائی بود و لکه‌‌‌ای خاکستری روی چشم چپش داشت.

  • موسی روزها در خانه زیر شیروانی کلابونکه زندگی می‌کرد.

  • اما زندگی واقعی او شب‌ها شروع می‌شد.

  • شب که می‌شد، موسی با کله مهیب افراشته، یکه و تنها گام به پشتبام‌ها می‌نهاد.

  • موسی همه صداها را و بوها را می‌شناخت.

  • هر آجر بام و هر شکافی تحت کنترل او بود.

  • موسی گربه نره مسنی بود.

  • دوره بازی گوشی‌های او، دوره‌‌‌ای که او پرنده شکار می‌کرد، سپری شده بود.

  • او اکنون می‌توانست، ساعت‌های متوالی کنار آنتن تلویزیون در پشتبام‌های مسطح بنشیند، پاهای پیشین خود را جمع کند و نگاهش را به درون خویش، به اعماق شخصیت گربه‌‌‌ای خویش بدوزد.

  • موسی به کسی و چیزی نیاز نداشت.

  • او خودش برای خودش کافی بود.

  • با این حال، روزی از روزها، اتفاق غیرمنتظره‌‌‌ای رخ داد:
  • گربه‌‌‌ای پا به پشتبام گذاشت.

  • گربه نره‌‌‌ای باریک اندام، بلند قامت با موهای مشکی و با پاهای سپید.

  • موسی نخست فکر کرد که خواب می‌بیند.

  • بیگانه، اما با احتیاط و هراس یک دزد، نزدیک و نزدیکتر آمد.

  • موسی چشم‌هایش را تنگ کرد و غرید.

  • بعد نوک دمش را به حرکت در آورد.

  • این بدان معنی بود که او قصد جهش و هجوم دارد.

  • گربه نره بیگانه ایستاد.

  • بعد در فاصله‌‌‌ای دور از موسی نشست و به جهت مخالف چشم دوخت.

  • موسی چشم‌هایش را بست.

  • اما در تمام اوقات زیر چشمی‌مواظب گربه بیگانه بود.

  • حوالی صبح گربه بیگانه رفته بود.

  • اما از این به بعد، هر شب می‌آمد.

  • موسی در آغاز روی خوش نشان نمی‌داد.

  • بعد اما حضور او را که هرگز نزدیکتر نمی‌آمد، تحمل کرد.

  • موسی در یکی از این شب‌های تابستان، حس کرد که چشم به راه گربه بیگانه است.

  • اندکی بعد ـ وقتی که ماه گرد بود ـ موسی تصمیم خود را گرفت.

  • آنگاه پا شد و صدای دوستانه‌‌‌ای از خود بیرون فرستاد.

  • بعد راه افتاد و گربه بیگانه پا شد و به دنبال او رهسپار شد.

  • موسی به گربه نره جوان پشتبام‌ها را نشان داد.

پایان

ادامه دارد.

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۷۸)
بازدید : 728
يکشنبه 26 مهر 1399 زمان : 10:39

میم حجری

۳۶۱

سنگ سخنگو

دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده‌ای؟!

سگ سخن جو

دل بردن

مفهوم دقیقی نیست.

دل از دست دادن مفهوم دقیقی است.

دل می‌رود ز دستت صاحبدلان خدا را

۳۶۲

سنگ سخنگو

شفیعی کدکنی حرفای قشنگ‌زیاد زده اما یکی از بهتریناش اینه با نظرم که میگه: دشوارترین شکنجه این بود که ما یک یک به درون خویش تبعید شدیم!

سگ سخن جو

شفیعی کدکنی

غیر از مغز اندیشنده در کله

کم و کسری ندارد.

تو هم از ۱۲۴ هزار پیغمبر به حضرت جرجیس پناه برده ای.

۳۶۳

سنگ سخنگو

این مرد توی دو دیقه میتونه تمام معادلات و نسبتها‌ی ذهن و روح و قلبمو بهم بریزه و به دست بگیره، قشنگ مصداق واقعی این بیت:

«رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست،

می‌کشد هرجا که خاطرخواه او ست»

سگ سخن جو

عقل که نباشد

خر شدن آسان است.

این مرد بیشک دهها تن دیگر را افسار زده است و به دنبال می‌کشد.

۳۶۴

سنگ سخنگو

جالبه خودم به هیچی اعتقاد ندارم

الان دارم شعله زرد نذری میپزم

البته شعله زرد پختن رو دوست دارم

سگ سخن جو

شله زرد.

غذای خوشمزه‌‌‌ای است.

خوش به حالت که هم می‌پزی، هم می‌خوری و هم می‌خورانی.

در خوردن مواد قندی اما باید اندازه نگهداشت.

چون خطر مرض قند می‌رود که بیماری کمرشکنی است.

ضمنا

کسی یافت نمی‌شود که به هیچ چیز معتقد نباشد.

آدم فقط با نان زنده نیست.

آدم به جان هم نیاز مبرم دارد.

جان

البته

هم

می‌تواند علمی‌باشد

و

هم

می‌تواند خرافی باشد.

۳۶۵

سنگ سخنگو

پیوسته است سلسله موجها به هم

خود را شکست آن که دل ما شکسته است

صائب

سگ سخن جو

عجب خرافه ای.

صائب جان تو بهتر است که فقط نوحه بسرایی و جلو جمارانیان بریزی تا بخوانند و کیف خ. کنند.

بدون شعور نمی‌توان شعر سرود.

ادامه دارد.

رزُنانس رهبرِ اسلامی رحیم رحمان‌زاده به خامنه‌ای
بازدید : 799
يکشنبه 26 مهر 1399 زمان : 10:39

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی